معرفی کتاب سرزمین زاغ
کتاب سرزمین زاغ
اثر کیت کانستیبل

کیت کانستیبل در شهر ملبورن استرالیا متولد شد. ششساله که بود به همراه خانواده به گینه سفر کرد؛ پدرش در آنجا به شغل خلبانی مشغول بود. کانستیبل مدرکش را درزمینهی هنر و حقوق از دانشگاه ملبورن دریافت کرد و در کمپانی موسیقی وارنر استخدام شد. در همین سالها بود که قلمبهدست گرفت. پیش از آنکه بهطور رسمی لقب نویسنده را از آن خود کند چند داستان کوتاه نوشته بود و پس از اولین تلاشش برای نوشتن رمان با شریک زندگیاش آشنا شد. خانم کانستیبل حالا دارای یک فرزند دختر است.
نخستین رمان رسمی کانستیبل کتاب خواننده تمام آهنگها است که بخشی از یک سهگانه بود. این کتاب در سال 2002 و تنها چند هفته بعد از تولد دختر او روانهی بازار شد. آغاز و پایان همواره یکچیز است؛ همین حالا. بازی، داستان، معما، قایم باشک. کلاغها با آنجا آشنایند و آنجا هم با کلاغها آشناست؛ و کلاغها برای تو مأموریت دارند.
سیدی وقتی به همراه مادر به شهر کوچک بورت نقلمکان کردند چندان از این بابت هیجانزده نبود؛ اما زیاد نگذشت که با شهر، گذشتهاش و دو پسر با نامهای لِیچی و والتر و از همه جالبتر با کلاغهای همیشه در صحنهی آنجا ارتباط برقرار کرد. سیدی در زمان به عقب میلغزد و جرائمی را میبیند که او را به اعماق ماجرایی رازآلود میکشاند. آیا سیدی، لیچی و والتر میتوانند اشتباهات گذشته را جبران کنند؟ یا تنها محکوم میشوند به تکرار آنها؟ رمان سرزمین زاغ کتابی است با داستانی فانتزی در پسزمینهی اساطیری.
داستان ماجرای سه نسل را با یکدیگر ترکیب میکند و به موضوعات بومی و غیربومی میپردازد. مادر سیدی که تصمیم میگیرد به شهر کوچک بورت نقلمکان کند و یدی را با خود همراه میکند، این تصمیم در ابتدا چندان به مذاق سیدی خوش نمیآید. بورت شهر ساکت، منزوی و خالی است و سیدی انگار نمیتواند به همکلاسیهای جدید خو بگیرد. بااینحال چندان طولی نمیکشد که سیدی تحت تأثیر مناظر خشک و حضور دائمی کلاغها در شهر قرار میگیرد؛ در گشتوگذار اطراف دریاچهی اینورگاری که کمتر کسی به آن توجه میکند، سیدی حلقهای پیدا میکند که رویش نه سنگ جای گرفته که البته بهمرورزمان لجن رویشان را پوشانده است. سیدی بنا میکند به پاک کردن سنگها از گلولای و لجن که کلاغی با او شروع به صحبت میکند؛ مشخص میشود که کلاغ همان «وا» توتم و روحانی صاحبان قدیمی منطقه است و به سیدی میگوید که داستانی برای گفتن دارد و در گذشته اشتباهاتی رخداده که بایستی جبران شوند و برای سیدی مأموریتی دارد.
سیدی با لیچی مارتلوک رابطهی دوستانه با بالا و پایینهای فراوان دارد؛ پدر لیچی سالها پیش به مادر سیدی علاقهمند بوده و دریاچهی اینورگاری نیز متعلق به اوست؛ دریاچهای که سیدی حلقه و سنگهایش را آنجا یافت. همزمان با این ماجرا مادر سیدی مرد دیگری به نام کوری دیوید را ملاقات میکند که سالها پیش با او در ارتباط بود اما به دلایل نژادپرستانهی خاص دوران جوانیشان، رابطهشان بهجایی نینجامیده بود و مادر سیدی، حالا که هردو انسانهایی بالغ هستند، امیدوار است بتواند رابطهشان را بهجایی برساند. خواهرزادهی دیوید، والتر، نوجوان دردسرسازی است که فرستادهشده تا همراه دیوید زندگی کند. سیدی ماجرای حلقه و سنگها را با لیچی در میان میگذارد بیآنکه بداند این کار چه عواقبی به دنبال خواهد داشت. بهاینترتیب ماجراجویی سیدی برای رمزگشایی گذشتهی پر از اشتباه شهر آغاز میشود.
کانستیبل با استفاده از شیوهی سفر در زمان، در قسمتی که سیدی خود را در جمع خانوادهاش در دههی 30 مییابد، جذابیت خاصی به داستان میبخشد. تمام داستانهای فانتزی باید حدومرزهایی داشته باشند تا به داستان تنش ببخشند و باید گفت این حدومرزها در اثر کانستیبل بهخوبی عمل میکنند. «وا» سالیان سال عمر دارد و میتواند ببیند که درگذشته چه اتفاقات وحشتناکی رخداده اما از تمام ماجرا چیزی نمیداند. پس سیدی را در زمان به عقب میفرستد تا از بقیه قسمتهای داستان هم مطلع شود. حال سیدی باید تصمیم بگیرد و تصمیم او میتواند تاریخ را بهکلی دگرگون کند.
کانستیبل گریز کوچکی هم به موضوعاتی چون نژادپرستی میزند اما لحن کتاب حتی اندکی شکل موعظه به خود نمیگیرد. شخصیتهای کتاب بسیار جذاب و گیرا هستند و روابط میانشان بهاندازهی کافی واقعی جلوه میکند. بسیاری بر این باورند که این کتاب یکی از مهمترین آثار ادبیات استرالیا است. معلمهایی که میخواهند در کلاس درس یک حلقهی کتابخوانی راه بیندازند باید این کتاب را هم در نظر بگیرند.